نامه ها٬
سياوش دانشور

سلام، چند وقتيه با ماركسيسم آشنا گشتم و مطالب ماركسيسم كلاسيك و معاصر را كم و بيش مطالعه كردم و در پى آن چند وقتيه كه بدنبال حزبى سياسي هستم كه هرچه بيشتر به آرمانهاى من كه از مطالعه و روند زندگى ام ايجاد گشته نزديكتر باشد كه در همين راستا به يكباره با خيل عظيم و رنگارنگ از نيروها و جريانات چپ مواجه شدم و دوره اي با مطالعه نظريات و نشريات اين نيروها تقريبا دو جريان را به آرمان هايم نزديكتر ديدم و تشخيص دادم كه كم و بيش و نه بطور تمام كمال گام در راه مبارزه طبقاتي و كمونيستي نهاده اند كه عبارتند از حزب كمونيست ايران- كومله و حزب شما. هم اكنون سوالاتي دارم كه ممنون خواهم شد پاسخم رو بدهيد

1. موضع شما در مورد حزب كمونيست ايران- كومله؟
2. در اين مدتي كه جريانات فكري و سازمان يافته چپ ايران را دنبال ميكردم متوجه شدم كه جريانات كمونيست كارگري موجود داراي چند نكته منفي و مضر در امر مبارزه هستند، يكي از آنها سكتاريسم و فقط خود را ديدن و يا نخواستن ديدن ديگران كه اين خود باعث انحرافي در ادامه راه اين جريانات شده كه بصورت جايگزيني حزب به جاي جنبش كارگري كمونيستي خود را نشان ميدهد، نظر شما در مورد اين ديدگاهم رو مايلم بدونم؟
3.  اينكه نكته منفي ديگر اين است كه همين جريانات حزب را ظرفيتي براي به پيش بردن منافع طبقه كارگر و مبارزه طبقاتي مبنا قرار نميدهند بلكه طبقه كارگر را به عنوان ابزاري براي به پيش بردن منافع حزبي مورد استفاده قرار ميدهند، نظر شما را در مورد اين يكي نظرم هم مشتاقم بدونم؟

منتظر پاسخ شما در نشريه حزبتان هستم ... زنده باد رزم بي توقف كارگران عليه سرمايه. هوشنگ راهنما از آبادان

هوشنگ عزيز٬
ما زمانى جزو اعضا و کادرهاى حزب کمونيست ايران بوديم و در مقطع جنگ اول خليج جريان کمونيسم کارگرى به رهبرى منصور حکمت از اين حزب جدا شد. اسناد اين جدائى و جدالهاى بعدى مکتوب وجود دارند. از نظر گرايش کمونيسم کارگرى٬ حزب کمونيست ايران محصول راديکاليزاسيون چپ راديکال و غير کارگرى ايران و منتهى اليه اين راديکاليسم بود. اين حزب محصول نقد پوپوليسم و سوسياليسم خرده بورژوائى و کمونيسم ملى ايران توسط ديدگاههاى مارکسيسم انقلابى بود. اين حزب در متن شکست انقلاب ۵٧ و تلاشى و بحران و سرکوب پليسى جريانات چپ ايران تشکيل شد و گرايشات مختلفى از همان بدو تشکيل حزب در آن شريک شدند. تقابل اين گرايشات که از همان ابتدا محسوس بود در کنگره دوم حزب علنا سر باز ميکند. سه گرايش ناسيوناليستى٬ مرکز و کمونيسم کارگرى به اضافه تمايلات سوسيال دمکراتيک و رفرميستى در تشکيلات خارج حزب موجوديت و ترکيب سياسى اين حزب را در آن مقطع تشکيل ميدادند. تبئين منصور حکمت از حزب کمونيست ايران که در کتاب ارزشمند "تفاوتهاى ما" و جزوات ديگر در اين مقطع منتشر شده است٬ امروز با دقت رياضى تحقق يافته اند. گرايش ناسيوناليستى که در آنزمان و حمله نظامى آمريکا به عراق سربلند کرده بود و ديگر کمونيسم و مارکسيسم را بعنوان چهارچوب سياسى نميپذيرفت٬ سالهاى بعد بخشا از اين جريان جدا شده و در هيئت سازمانهاى قوم پرست و فدراليست فعاليت ميکند. گرايش وسيع مرکز بدنبال سقوط شوروى بى افق بود. رهبرى حزب کمونيست ايران بعد از جدائى کمونيسم کارگرى ترکيبى از گرايش مرکز و گرايش ناسيوناليستى بود. بخشى از جريان مرکز در متن اين جدائى پاسيو شد و فعاليت سياسى را کنار گذاشت يا به سمت سوسيال دمکراسى چرخيد و بخشا وارد حزب تازه تاسيس کمونيست کارگرى شد.

يک بررسى مارکسيستى از جريانات و احزاب سياسى نه مبتنى بر ادعاهاى آنها يا آنچه که خود ميگويند بلکه عطف توجه به و بررسى پراتيک سياسى و طبقاتى آنهاست. جريان حزب کمونيست ايران٬ که بعد از جدائى کمونيسم کارگرى عملا همان کومله بود٬ دوره اى تلاش کرد وفادارى اش به خط رسمى کمونيستى حزب را اعلام کند اما بسرعت ناچار شد تمايزات خود را با کمونيسم کارگرى از موضعى ناسيوناليستى و بخشا ناسيوناليسم چپ بيان کند. سازش با ناسيوناليسم در اين حزب منشا انواع انشعابات ناسيوناليستى از اين حزب شد. اين اواخر تعدادى کادر جوان کمونيست از موضعى چپ در اين حزب حرف زدند که بسرعت اخراج شدند. متاسفانه در اين حزب آستانه تحمل سياسى براى ناسيوناليستها بيشتر از تحمل ديدگاههاى انتقادى کمونيستى کارگرى بوده است. پراتيک حزب کمونيست ايران و کومله بدنبال جدائى گرايش کمونيسم کارگرى نزديکى بيشتر با ناسيوناليسم کرد در منطقه و حمايت از دولت دست ساز و پنتاگونى کردستان عراق بوده است. اين در شرايطى است که همين حکومت کمونيستها را در کردستان عراق سرکوب ميکرد٬ به اجتماع کارگران اعتصابى و بيکار شليک ميکرد٬ رهبر اول مه را ترور ميکرد٬ صدها زن در آن جامعه قربانى قتلهاى ناموسى ميشدند٬ حکومت مربوطه و سرانش يعنى طالبانى و بارزانى دوستى نزديکى با جمهورى اسلامى داشتند٬ اما موضع اين حزب صرف سکوت بود. توجيه شان هم اينبود که ما اينجا مهمان هستيم و اسم اين سازش با ارتجاع ضد کارگرى را "ديپلماسى" گذاشته اند. البته اين دوستان يادشان نميرفت که انتخاب جلال طالبانى قاتل کمونيستهاى کردستان را تبريک بگويند و يا بخاطر درگذشت شيخ عزالدين حسينى همراه با ناسيوناليستهاى منطقه از او تجليل کنند. در دو دهه گذشته حزب کمونيست تحت عنوان "حزب کمونيست" پراتيک مشخصى ندارد و در قبال اکثر مسائل يا موضع ندارد و يا سکوت ميکند. پراتيک اين جريان صرفا تلاش کومله است که به دفتر و اردوگاه دارى و برگزارى مراسمهاى ساليانه و دوره اى مشغول مسائل داخلى است. در سالهاى اخير مبتکر يک يا دو فراخوان اعتصاب عمومى و عمدتا بستن بازار کردستان در اعتراض به اعدامها در کردستان بود.

حزب کمونيست ايران امروز حتى از چهارچوبهاى سياسى و فکرى که منشا تشکيل آن بود فاصله جدى گرفته است و ديدگاههايش ملغمه اى از تفکرات رايج جريانات چپ راديکال است. پراتيک و تمايل و مشغله اين جريان بار ناسيوناليستى بيشترى از بار سوسياليستى با همان روايت چپ راديکال دارد. مستقل از اينکه اين و آن کادر اين جريان خودشان را کمونيست يا مارکسيست مينامند اما سيماى سياسى و فکرى اين جريان چهارچوبهاى فکرى ناسيوناليسم چپ را بازسازى کرده است. و همانطور که گفتم بار ناسيوناليستى اين ديدگاهها در پراتيک واقعى کومله و حزب کمونيست ايران بسيار بيشتر از تمايلات چپگرايانه و سوسياليستى آنست. در مورد مسائل مشخص تر٬ مانند سياستها و تاکتيکها در جنبش کارگرى٬ برخورد به رويدادهاى سياسى ايران٬ مسائل جهانى و منطقه اى٬ اختلاف ديدگاه ما و اين جريان بسيار روشن است.

سوال دوم٬
عنوان "جريانات کمونيسم کارگرى" عنوان دقيقى نيست و گمراه کننده است. در دوره منصور حکمت کمونيسم کارگرى جريان بلامنازع کمونيستى و مارکسيستى ايران و يکى از قطبهاى سياسى مهم جامعه ايران بود. اما بدنبال درگذشت منصور حکمت گرايشات خفته در اين جريان نيز سربلند کردند و مستقل از نامهائى که برخود نهادند٬ سياستى متفاوت را دنبال کردند. حزب ما در نقد اين سياستها و نقد اين چرخشها شکل گرفت و خود را متعهد به برافراشتن و دفاع از مارکس و منصور حکمت و چهارچوبهاى کمونيستى کارگرى ميداند. سياست و پراتيک ما هم روشن است و ميتوان بطور عينى به آن پرداخت.

سکتاريسم البته فقط "خود را ديدن" و يا نداشتن سعه صدر نيست. سکتاريسم جايگزينى منافع اجتماعى و طبقاتى کارگر بجاى منافع خرد و فرقه اى است. کمونيسم کارگرى براى ما بخشى از جريان متحزب و سنت راديکال کارگرى است. ما نه خود را جدا از طبقه کارگر ميدانيم و نه منافعى جدا از منافع طبقه کارگر داريم. بعنوان يک جريان کارگرى و مارکسيستى٬ عليرغم کمبودهاى فراوان٬ تلاش ما اينست که طبقه کارگر و اردوى آزاديخواهى در هر قدم متحدتر و متشکل تر و خودآگاه تر و متحزب تر بيرون بيايد. نگاهى کوتاه به ادبيات حزب ما نشان ميدهد که نقد جريانات غير کارگرى٬ نقد سياستهاى سکتاريستى٬ نقد افقهاى دست راستى که تلاش دارند کارگر و اعتراض کارگرى را عقيم کنند٬ و در عين حال دفاع از منافع عمومى جنبش طبقه کارگر و تلاش براى رفع موانع پيشروى اين جنبش چهارچوب کار ماست.

اما نوعى انتقاد وجود دارد که ميگويد شما از حقانيت سياسى يا از مواضع سياسى کمونيستى ات دفاع نکن٬ خود را جزو خانواده بزرگ چپ بدان٬ تفاوت و تمايزها را برجسته نکن٬ در جدال قدرت سياسى شرکت نکن٬ و غيره. راستش يک آدم سياسى اين مسئله را درک نميکند. شما اگر ديدگاههاى حزبى را به خود نزديک بدانى وارد آن ميشوى و فعاليت سياسى را در آن چهارچوب ادامه ميدهى. اگر ديدگاه متمايزى دارى و برايش حزب ساخته اى لابد از آن دفاع ميکنى و بقيه را نيز دعوت به پيوستن به آن ميکنى. اينها سکتاريسم و ديگران را نديدن نيست٬ بلکه ابتدائيات کار سياسى و حزبى است. اتفاقا اين نوع سکتاريسم در ميان جريانات ديگر از جمله حزب کمونيست ايران بيشتر به چشم ميخورد. مثلا مدتهاست که حزب کمونيست ايران و حزب کمونيست کارگرى با همديگر همکارى مشترک دارند. جداگانه هر کدام نيز يا با نيروهاى متفرقه ناسيوناليسم کرد و يا جريانات سلطنت طلب و سبز همکارى دارند و بعضا در يک صف مشترک قرار ميگيرند. اين "ديدن ديگرى" البته از سکتاريسم هيچ سوى اين معادله کم نکرده است.

اينکه جريانى يا حزبى خود را جاى جنبش طبقاتى بگذارد٬ از بنياد معيوب است. منصور حکمت بعنوان نظريه پرداز کمونيسم کارگرى اولين کسى که با نقد ديدگاههاى کمونيسم هاى بورژوائى و غير کارگرى٬ تاکيد دارد که حزب کمونيستى نميتواند حزب کارگرى نباشد و فعاليت کمونيستى نميتواند اساسا فعاليتى در ميان کارگران از سازماندهى و شرکت در مبارزات جارى اقتصادى تا انقلاب کارگرى براى تغيير اين نظام نباشد. پراتيک جريانات ديگر و از جمله دو حزب "کمونيست کارگرى" و "حکمتيست" ريشه در بد فهمى و سکتاريسم آنها ندارد بلکه سکتاريسم آنها ريشه در سياستها و مواضع غير کمونيستى کارگرى و راست آنها دارد. به جرياناتى که تابلوى "کمونيست" و "سوسياليست" و "کمونيست کارگرى" دارند اما ربط روشنى به اعتراض بيوقه ضد سرمايه دارى طبقه کارگر ندارند٬ نميتوان سکتاريست گفت. اينها هنوز يک گام عقب ترند. جريان کمونيستى حزبى که همواره در ميان کارگران فعاليت ميکند٬ مستقل از اينکه من و شما با ديدگاههايش چقدر توافق داريم يا نه٬ اگر در متن اين مبارزه منافع کارگر و اعتراض کارگرى و تشکل و وحدت کارگران را دستمايه منافع فرقه اى و حزبى خود کرد٬ آنوقت عنوان سکتاريسم به آن ميچسپد. حزب کمونيستى کارگرى بنظر ما نميتواند حزبى جدا و بيرون سوخت و ساز طبقه کارگر باشد. حزبى کمونيستى درگير در جدال روزمره کارگر و سرمايه دار٬ دقيقا به اعتبار مکان اجتماعى و طبقاتى اش٬ خطر سکتاريسم کمتر تهديدش ميکند تا حزبى که اساسا بيرون اين جنبش است. حزب نميتواند جايگزين جنبش طبقاتى شود و جنبش طبقاتى نميتواند بدون حزب سياسى اش به جائى برسد. احزاب سياسى٬ احزابى که ريشه در اقتصاد سياسى يک جامعه سرمايه دارى دارند٬ محصول جنبشهاى سياسى و طبقاتى اند و منافع آن جنبش معين را منعکس ميکنند. احزاب فرقه اى و بى ريشه و غير کارگرى با ديدگاههاى خرده بورژوائى و بورژوائى٬ احزابى موقت اند و براى بقا ناچارند دير يا زود به بستر اصلى سياست و گرايشات اجتماعى پايدارتر ملحق ميشوند و چهارچوبهايشان را به يک سنت اجتماعى متکى کنند.

سوال سوم٬
جواب اين سوال را بخشا در سوال دوم دادم. ما حزب کمونيستى که ظرف اعتراض مبارزه کارگرى نباشد را بعنوان حزب کمونيست يا حزب کمونيست کارگرى و يا هر عنوانى ديگر برسميت نميشناسيم. ممکن است حزبى انقلابى با انسانهاى شريف و فداکار باشد اما حزبى نيست که نبض اش با کارگر و اعتراض کارگرى ميزند و با تغيير فاکتورها در جنبش طبقه کارگر افت و خيزهاى حزب مربوطه هم نمايان ميشود.

اما سوال شما نکته اى را در خود مستتر دارد و فرضى در آن هست که من به اينصورت موافق آن نيستم. ببينيد بحث ابزار کردن اين و آن٬ حالا کارگر حزب را ابزار کند و يا حزب کارگر را٬ بحثى است که بنيادش را بر يک جدائى هميشگى بين احزاب و جنبشهاى سياسى و طبقاتى گذاشته است. من چنين تبئينى از رابطه احزاب سياسى و جنبشهاى طبقاتى ندارم. حزب بخشى از تشکل طبقه کارگر و يک فاکتور تعيين کننده در مبارزه طبقاتى است. مبارزه طبقاتى لخت و عور بروز نميکند و در صحنه سياست ظاهر نميشود. طبقات اجتماعى از طريق جنبشهاى سياسى و گرايشات اجتماعى و احزاب سياسى اى که اين جنبشها بيرون داده اند مقابل هم صف آرائى ميکنند. بعنوان مثال ناسيوناليسم يک گرايش اجتماعى است که احزاب متعددى را بيرون داده و اين و يا آن حزب در دوره اى نماينده سياسى و حزبى اين گرايش اجتماعى اند. پلاتفرم جريان ناسيوناليست و جنبش ناسيوناليستى در سطحى ماکرو توسط حزب اين جنبش يا احزاب اين جنبش در سياست مطرح ميشود. ليبراليسم همينطور٬ کمونيسم همينطور. اگر حزبى واقعا حزبى کارگرى باشد٬ يعنى حزب رهبران کارگرى و کمونيستهاى فعال در جنبش کارگرى باشد٬ بحث ابزار کردن هيچ جائى ندارد. "منافع حزبى" تنها زمانى ميتواند در مقابل منافع کارگرى و مشخص تر منافع جنبش سوسياليستى طبقه کارگر قرار بگيرد٬ که بدوا آن حزب مربوطه منافعى جدا از جنبش طبقه داشته باشد و يا تمايلاتش را در جنبشهاى ديگر جستجو کند. مبناى روشهاى سکتاريستى٬ خرد بينى٬ سياستهاى حسابگرانه و غير انقلابى٬ نوسان در سياست و عدم ثبات سياسى و فکرى٬ ريشه در منافع غير کمونيستى و جدائى اين جريانات از مارکسيسم و از کارگر دارد. تاريخ چپ راديکال مملو از اين نگرش فرقه اى و غير کارگرى و عملکردهاى متناظر با آنست. اما آنجا که منافع حزب و طبقه منفعت واحد طبقاتى و کمونيستى اند٬ سنتهاى سياسى و سبک کار و سياست چنين احزابى مجال زيادى براى کشيدن ديوار بين منافع حزبى و منافع طبقه باقى نميگذارند.

در عين حال اين نکته را بايد يادآور شوم که سياست حزب اتحاد کمونيسم کارگرى در داخل و خارج مبتنى بر دفاع از راه حل کارگرى و تقويت نيروى اين راه حل است. فعالين حزب که روزمره درگير اعتصابات و مبارزات کارگرى اند٬ در قلمرو کارخانه و جنبش کارگرى عليرغم بحث و نقد سياسى به گرايشات بازدارنده و تمايز سنتهاى مبارزاتى٬ همواره منافع واحد و اتحاد کارگران را قطبنماى کار خود قرار داده اند. در خارج کشور حزب ما در تقابل با کل اردوى راست پرو غربى و ملى اسلامى که با پرچم شير و خورشيدى و پرچم سبز ظاهر ميشوند٬ باز هم عليرغم اختلافات سياسى و نظرى٬ تلاش دارد صف سوسياليستها و کمونيستهائى که کل جمهورى اسلامى را نميخواهند و از يک آينده و راه حل کارگرى براى ايران با هر روايتى دفاع ميکنند٬ در ظرف شوراها متشکل کند. ما وجود يک قطب سوسياليست و کارگرى و ضد کليت جمهورى اسلامى را ظرفى واقعى و مثبت و عينى در تقابل با اردوى راست و بورژوائى ميدانيم و براى آن تلاش ميکنيم. سياست حزب ما منسجم و نقد ما به جريانات ديگر نقدى اجتماعى- طبقاتى و پراتيک است. اميدوارم اين نکات تلکسى پاسخ سوالات شما و تفاوتهاى ما را روشن کرده باشد. توصيه ميکنم آثار منصور حکمت و مبانى نقد کمونيسم کارگرى به ناسيوناليسم چپ و چپ راديکال  را مطالعه کنيد. برايتان آرزوى موفقيت و سربلندى دارم. *